معنی پولدار شدن
حل جدول
لغت نامه دهخدا
پولدار. (نف مرکب) که پول دارد. غنی. توانگر. ثروتمند.
فارسی به انگلیسی
Capitalist, Circumstanced, Millionaire, Moneyed, Rich, Substantial, Wealthy, Well-Off, Well-To-Do
آدم پولدار
Moneybags, Plutocrat
بسیار پولدار
Multimillionaire
پولدار (عامیانه)
Well-Fixed, Well-Heeled
پولدار (خودمانی)
Loaded
مترادف و متضاد زبان فارسی
توانگر، دولتمند، غنی، متمول، خرپول،
(متضاد) بیپول، فقیر
فارسی به آلمانی
Geladen [adverb]
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
597